سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/2/15
9:0 عصر

شاگرد کلاس درس زینب، آیات....

بدست قصر شیرین در دسته شهید و شهادت، مبارزان مسلمان در بحرین

بسم الله الرحمن الرحیم

برای شاعر شهید بحرینی:


 تردید حرام است، خودت می گفتی!

تقدیر به کام است خودت ، می گفتی!

برخیز و قصیده ای بخوان، خواهرجان!

هنگام قیام است  ، خودت می گفتی!

  مبارز بحرینی آیات القرمزی

خورشیدِ شکفته در دل شب... آیات

از سوره ی ایثار، لبالب  ...آیات

از هیچ مصیبتی نخواهد ترسید

شاگرد کلاس درس زینب ، آیات                                            

او راز بلیغی از عنایات  خداست

در دفتر شعر او روایات خداست

با وعده ی فتح عاشقان آمده بود

این مصحف زخم خورده، آیات خداست

ای کاش که تا ازل ، زمان برگردد

تا لاله به دامان  جِنان برگردد

از آتش عصیان زمین ، می ترسم

"آیات" خدا به آسمان برگردد

ای شاعر زخم های ممتد ... آیات

وی از همه شاعران سرآمد... آیات

ایام عزای فاطمه نزدیک است

پهلوی تو هم شکسته شاید... آیات!
-----
(شاعر:میلاد عرفان پور)



90/2/15
8:39 عصر

حسب الحال

بدست قصر شیرین در دسته شعر منتخب

بسم الله الرحمن الرحیم

آنکه هر دم هوسِ سوختنِ ما می کرد / کاش می آمد و از دور تماشا می کرد


90/2/12
8:36 عصر

یک دوست و یا حتی عشق ....

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

هر کس برای تنها گذاشتن یک دوست و یا حتی عشق، بهانه و توجیهی دارد. گاهی دوست یا عشق را متهم می کند و نفس خود را خوب توجیه می کند که به این دلیل و آن دلیل باید از او دور شوی و تنها رهایش کنی. البته به خود می گوید او که تنها نیست، تویی که به خاطر بی رحمی او تنها شده ای.

گاهی خود را برای تنها گذاشتن یک دوست و یا عشق، اینگونه قانع می کند که به نفع اوست که تو با او نباشی. زیرا او باید به دنبال فلان و بهمان برود که به صلاح خودش و زندگی اش این است و نمی فهمد که این دوستی و یا محبتش به من، به ضررش دارد تمام می شود و به این دلیل ریسمان ارتباط را قیچی می کند.

گاهی وقتها هم از یک دوست و یا عشق خسته می شود و از فرط خستگی، به جای عوض کردن نحوه ی ارتباط و یا کم کردن آن، برای همیشه با یک برخورد بد، آن دوست و یا عشق را از خود می راند. آنچنان که پل ها همه خراب شوند و تا ابد این رشته از هم بگسلد.

من در انتخاب حتی یک نگاه دقت زیادی می کنم و البته همیشه هم می گویم اُفَوِّضُ أَمرِی اِلَی الله
من کسی را از خودم نمی رانم و البته همیشه هم می گویم الهی وَ مَن اَرادَنی بِسوءٍ فَاَرِده
من رشته ی هیچ ارتباطی را پاره نمی کنم ولی همیشه هم می گویم فَمَن کَادَنی فَکِده
من زیاد صبر می کنم و همیشه هم به خود یادآوری می کنم که اِستَعینُوا بِالصَّبرِ و الصَّلَوة
من برای از بین نرفتن ارتباط اقدام هم می کنم و در خاطرم هست که وَ لا تَمشُوا فِی الاَرضِ مَرَحاً

اما در نهایت اگر کسی مرا از خودش راند بداند که هیچ راه برگشتی برای او وجود نخواهد داشت. بداند و خوب بداند که دیگر حتی اندازه ی یک نگاه و یا یک سلام ....  دیگر همین را هم از چون منی نخواهد دید.

ریز نوشت:
_ مخاطب: عام


90/2/11
11:37 صبح

بودن یا نبودن؟!!

بدست قصر شیرین در دسته کلام نورانی سید علی

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط ، به مراتب مشکلتر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است. ( امام خامنه ای)


90/2/10
5:59 عصر

اخراجی های 3 و نقد فیلم!

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، خاطره

بسم الله الرحمن الرحیم

بالاخره دیروز تو همه ی شلوغ و پلوغی های زندگی، برای  امروز جایی باز کردم و با یکی از دوستانم قرار گذاشتیم. نماز ظهر و عصر را در مسجد امام صادق(ع) میدان فلسطین، خواندیم و ناهار را در دانشگاه تهران خوردیم. وقت نماز در مسجد یکی از دوستان دوران دبیرستانم را دیدم. چند ماه پیش هم همین اطراف دیده بودمش سلام و علیکی هم داشتیم. اما اینقدر خسته بودم که این بار به دیدنش از همان دور بسنده کردم. دم در ورودی دانشگاه دو نگهبان ایستاده بودند. یکی از آنها انگار تازه وارد باشد گفت کارت. نگهبان دیگر گفت نه نه بگذار بروند. وارد که شدیم خنده ام گرفته بود. به شوخی به دوستم گفتم تیپ (حجابمان) را دیدی جلوی سنگ بگذاری آب می شود. خلاصه این ورود و خروج بدون کارت به دانشگاه هم داستان ها دارد. اول بنا بود از نمایشگاهی که به مناسبت ایام فاطمیه در ضلع شمالی دانشگاه زده اند بازدید کنیم اما وقت نشد.... در بوفه دانشکده حقوق ناهار خوردیم. بسیج برادران دانشکده حقوق هم مثل همیشه فعال بود و آقای مهند هم جلوی در بودند(مِن بابِ مشاهدات عینی در راستای فعال بودن بسیج!). ساعت 3 در سینما فلسطین بالاخره فیلم سینمایی اخراجی های 3 را دیدم. فیلمی پر از نکته های سیاسی و البته به قول زنِ دباغِِ فیلم، حرف های خاک بر سری! دوتا فیلم را گذاشته بودم برای نوشتن نقدی بر آنها. ناگفته نماند که نقد فیلم و رمان یکی از تخصص های اصلی رشته تحصیلی ما بوده و هست. یکی فیلم دل شکسته بود و یکی طلا و مس. به گمانم فیلم سوم هم اخراجی های 3 باشد. نقد جالبی خواهد شد. اول فیلم گفتم تمام شد قطعا کتکی می خوریم از تماشاگران. اما آخرش همچین با اعتماد به نفس و خیال راحت از روی صندلی بلند شدم. با وجود اینکه از 7:30 صبح بیدار بودم و برای کار دیگری تا 9 رفته بودم و بعد هم که این برنامه ظهر به بعد اما باز هم دلم میخواست بروم سراغ نمایشگاه...هنوز انرژی داشتم ولی خب موکول شد به یک روز دیگر. و از فردا باز همان برنامه های روتین و ما ادرئک پایان نامه؟!


90/2/8
8:36 عصر

فاطمیــه

بدست قصر شیرین در دسته فاطمه

بسم الله الرحمن الرحیم

مگر می شود پهلوی تو بود و شکسته نبود ....


90/2/6
8:30 صبح

شهید زنده

بدست قصر شیرین در دسته کوتاه نوشت، شهید زنده

بسم الله الرحمن الرحیم

اخیرا در جلسه ای خصوصی، امام خامنه ای دو نفر از مسئولان مخلص و انقلابی را شهید زنده نامیده اند. خیلی دلم می خواهد بدانم تعریف شهید زنده از زبان امام خامنه ای چیست....


90/2/1
11:5 صبح

عمار اماممان باشیم.

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های سیاسی، أین عمار؟

بسم الله الرحمن الرحیم

یاد شهید صیاد شیرازی و جبهه رفته های مخلص بخیر که می گفتند و می گویند اگر ولی فقیه حتی میلش به سمتی برود ما اطاعت خواهیم کرد. ندای أین عمار امام خامنه ای هنوز هم در سرسرای جهان پیچیده است. از روی نوشته هایشان سخنرانی هایشان و نشست و برخاستشان جای خالی عمار را خوب می شود دید. عماری که عالِم باشد، شجاع باشد، سخنور باشد، ولی شناس باشد، از خود گذشته باشد و از قدرت های پوشالی و دشمنان ولی زمان نترسد. واقعا هر کدام از ما نمی تواند در حد خودش برای ولیّش عمار باشد؟

پی نوشت:
این پست به دلیل فرمایشات 3/2/1390 حضرت امام خامنه ای، ویرایش شد.


90/1/28
11:18 صبح

گفتم دیگر نمی آیم، بُرد و گفت صاحب عزا باش....

بدست قصر شیرین در دسته فاطمه

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة المظلومة، المغصوبة حقها یا فاطمة الزهرا....گفتم وقتی که میخ بر سینه بنشیند دردی دارد که هر لحظه با کوچکترین تکانِ دست، به غش و ضعف می اندازتت. گفتم وقتی که باردار باشی و با ضربه فرزندت سقط شده باشد، چه حالی خواهی داشت. گفتم داغ فرزند به کنار، یاد پهلویی که شکسته باشد آزارم می دهد. پهلو که ضربه بخورد توانایی حرکت را از تو می گیرد. چه برسد به اینکه پهلویت شکسته باشد.

هر  تکانی که می خوری انگار که مرگ را جلوی چشمت می بینی. فرشته غبض روح که برای بردن تو به عرش اعلی از تو اجازه می گیرد اما مرگی که من می گویم آن درد فجیعی است که برای خیلی ها در زمان غبض روحشان تجربه می شود. با هر تکانت نفست می رود و از درد پهلوی شکسته، از حال می روی. گفتم روی همچو ماهت کبود شده است. هر لقمه غذایی که می خواهی بخوری با درد و رنج می جوی و فرو می بری. درد و کبودی رویت به کنار. گفتم دخت پیغمبری و عزیزکرده خدا و رسولش.

پیغمبر دستت را می بوسید و در جای خود می نشاندت. ثلث زمین مهریه توست و سیده ی زنان ازل تا ابدی. اما جای دست نامحرم بر صورتت دل را خون می کند....گفتم دستت بالا نمی آید بازویت شکسته است. خودت می دانی وقتی علی را می کشیدی که نبرندش با شلاق به دستت تازیانه زدند. گفتم مادرم، چرا چادرت خاکی است؟

گفتم من نمی توانم این همه مصیبت را تحمل کنم. هر روز برایت عزاداری می کنم ولی دیگر از من نخواه که به مجلس عزایت بیایم که جان می بازم. بُردی و گفتی جای صاحب عزا بنشین. بُردی و گفتی با خودت مدارا کن. بُردی و صبر دادی و منت نهادی. راستی مداح روضه می خواند. می گفت از درد خسته بودی. می گفت سربار فضه بودی. می گفت آری مادر جوان بود. او تنها فداییِ علی بود. مادر شجاع بود. ایمان او تا ابد راه برِ اهل ولا بود. باید بر مظلومیتش خون بگرییم. باید که راه فاطمه روشن بماند. باید که چادر زهرای اطهر، بر سر زنان مومنه تا ابد بماند. لعنت فرست بر قاتل زهرای اطهر. باشد که در کتاب تو چون گوهر بماند....لعن الله قاتلی فاطمة الزهراء.

پی نوشت:
همین مطلب در چارقد


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >