سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/12/20
12:9 صبح

صاحبخانه یِ مهربانِ من

بدست قصر شیرین در دسته امامنا الرئوف

بسم الله الرحمن الرحیم

دو روز بی وقفه آماده سفر شدم. البته در حاضرشدن برای سفر حرفه ای شده ام. اینقدر که از کودکی آلاخون بالاخون این شهر آن شهر بوده ایم.اما چون این بار هیچ کدام از وسائل لازم برای سفرم آماده نبود؛ دو روز وقتم را گرفت این ساک بستن و حاضر شدن. عازم سفری بودم که به عشق صاحبخانه، به عشق صاحبخانه و به عشق صاحبخانه دل توی دلم نبود. به سختی های راه فکر می کردم اما فکر به صاحبخانه و به آن معنویت و صفا و آرامشی که در انتظارم بود، سختی راه را برایم آسان می کرد. شب موعود فرا رسید و تا ساعت آخر من در تلاش و تب و تاب مهیا شدن برای سفر بودم. مسیر طولانی تا جای قرار را با همراهی پدر رفتم. از او جدا شدم و به همسفرانم پیوستم.

شور و شوقی بین همگی مان آشکار بود. چشم همه برق می زد و صورت های خسته همگی مان از شوق دیدار، می درخشید. صحبت هایمان گل انداخته بود و پشت سرهم از چگونگی آماده شدن هایمان برای سفر می گفتیم. به جمعیتمان لحظه به لحظه افزوده می شد. شاد و خوشحال بودم. تا آنکه بلیط ها بین ما پخش شد. برنامه سفر ذکر شد. آرام آرام به لاک خودم فرو رفتم. به همسفرانم نگاه می کردم. اگرچه اول اعتراض های کمرنگی شنیده شد اما سریع خاموش گردید و دوباره اوضاع به همان شور و نشاط قبلی برگشت. و من اما همچنان در خود فرو می رفتم. می دانستم که با این شرایط من نمی توانم.... دو دل بودم. گوشی را برداشتم و با پدر تماس گرفتم. شرایط را توضیح دادم. پنج دقیقه بعد مادر زنگ زد. گفت نرو، پدرت در راه است به دنبالت می آید تا برگردی...

دستم سرد شد و سوزش شدیدی در معده ام حس می کردم. گفتم نمی شود، چگونه ممکن است؟ گفت من مادرم، می گویم نرو. حال میل خودت است. به همسفرانم گفتم. بهت زده شدند و همگی چند لحظه ای سکوت کردیم. حس بدی داشتم. چه فکری درموردم می کنند؟ بلند شدند، من هم بلند شدم. ساکشان را دست گرفتند و من نیز. رفتند به سمت گیت ورودی برای سوار شدن. من نیز رفتم سمت گیت. بلیط را نشان دادم. از گیت رد شدم. تلفنم زنگ می خورد. پدر بود و گفت نزدیکم. و من چشمانم پر از اشک بود. اما نمیخواستم کسی اشکم را ببیند. با خودم گفتم لیاقت می خواست که نداشتم. همسفرانم مات بودند و نگاهم می کردند. و یکی از آنها که مهربانترین است، تا لحظه آخر ایستاد و گفت با پدر صحبت کن و بیا.... آنقدر ایستاد تا آخرین نفر هم از آخرین در رد شد و صدایش کرد و با اکراه از من دور شد و من به اشاره به او گفتم بروید....

من می دانستم چه خبر است، من می دانستم نباید بروم، من چیزی می دانستم که آنها هیچ یک نمی دانند. چند دقیقه ای مات و مبهوت به جای پایشان نگاه کردم و همانجا خشکم زده بود و کنار ساکم که از ساک همه آنهایی که رفتند، سنگین تر هم بود؛  ایستاده بودم. از گیت خارج شدم و برگشتم به همان مکان انتظار. همه آدمها غریبه بودند و وحشتناک. من تنها بودم. نگاه ها برایم سنگین بود. چادرم را بالای چشمم جلو آوردم و دستم را زیر چادر طوری گرفتم که فقط چشم ها و بینی ام دیده می شد. شروع کردم به معوذتین خواندن. قل اعوذ برب الناس.... قل اعوذ برب الفلق....

در راه خانه همه اش به این فکر میکردم که صاحبخانه مهربان، از دستم ناراحت نشود....من که بین آن جماعت عزیز، سکه ی یک پول شدم اما، سر سلطان به سلامت باشد....صاحبخانه ی مهربان.... دلم برایت آنقدر تنگ است که اگر خود را رها کنم تا صبح از دوری ات اشک می ریزم.... دلم برایت تنگ است.... دلم تنگ است.


90/12/18
10:0 صبح

فاطمه

بدست قصر شیرین در دسته فاطمه

بسم الله الرحمن الرحیم

از هیچ کس پنهان نمی کنم، عاشق شنیدن این نامم: فاطمه....


90/12/11
6:55 عصر

دعای امشبم

بدست قصر شیرین در دسته درباره ی او

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب از ته دل دعا میکنم.... برای سلامتی تو و مولایت.... و بعد برای آنکه خداوند آنچه به صلاح است را در تقدیرمان قرار دهد.... و دعای خاص من این است که در این مساله کذایی موفق نشوی.... امثال تو باید با اسلحه رو در روی دشمن بایستند و به فیض شهادت برسند.... تو را چه به حضور در مجالسی که آخرش هتک حرمتت بشود.... باور کن ما نیاز به شجاعت امثال شماهایی داریم تا دشمن وارد خانه و کاشانه مان نشود.... تا گرفتار بلاءٌ عظیمٌ نشویم( یذبحون ابنائکم و یستحیون نسائکم و فی ذلکم بلاءٌ من ربکم عظیم)....

امشب از ته دل دعا می کنم که تو پاک و مظلوم بمانی تا خدا بلغ مولانا الامام الهادی المهدی نماید و المستشهدین بین یدیه بشوی.... من که تحمل هتک حرمت ها را ندارم، برایت این را آرزو میکنم.... اما باز هم، تا یار چه خواهد.....

پی نوشت:

* تاریخ به من ثابت کرده است که دشمن، حسین(ع) و یارانش را خوب می شناسد و ما مردم، نمی شناسیم یا زمانی می فهمیم که کار از کار گذشته است....


90/12/9
11:23 صبح

ما رأی هایمان را با بغض و کینه از دشمن، توی چشمش فرو میکنیم

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های سیاسی، انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم


امام خمینی(ره): هدف از انتخابات حفظ اسلام است.

ما رأی هایمان را با بغض و کینه از دشمن، توی چشمش فرو میکنیم،قربة الی الله...

ما در انتخابات شرکت می کنیم و ما رأی می دهیم. ما کاندیداهای اصلح را انتخاب می کنیم. کاندیدای اصلح کسی است که مطابق با توصیه های امام خمینی و امام خامنه ای در رابطه اصلح بودن باشد. به افراد شناخته شده رای بدهید و به لیست های معتبر. اعتبار هم از اینجا می آید که اولا چه کسانی از آن لیست مورد نظر حمایت میکنند و دوما به فرموده امام خامنه ای سابقه سیاسی مذهبی و اجتماعیافراد  را بپرسیم تحقیق کنیم و رای بدهیم.از تفرقه پرهیز کنیم و به لیست واحدی که علما روی آن تاکید کرده اند و از آن لیست افراد دارای سوابق سیاسی اجتماعی مذهبی روشن را انتخاب نماییم.

 

چرا جبهه متحد اصولگرایان؟

آیت الله مهدوی کنی در همایش بزرگ روحانیون جبهه متحد؛ من و آیت الله یزدی برای حفط ائتلاف به میدان آمدیم/ متاسفانه برخی دوستان خوبمان اختلاف را بر ائتلاف ترجیح دادند/ از جبهه متحد حمایت می کنیم

گزارش تصویری؛ همایش بزرگ روحانیون حامی جبهه متحد اصولگرایان

حجت الاسلام ابوترابی: آیت الله مهدوی و یزدی معتقدند، رای به فهرست جبهه متحد نقش مهمی در شکل گیری مجلسی وفادار به آرمانهای انقلاب ایفا می کند

حجت الاسلام پناهیان در همایش بزرگ روحانیون جبهه متحد؛ حرمت آیت‌الله مهدوی کنی را به‌ عنوان نماد انقلاب حفظ کنیم





آیت الله مقتدایی: کسانی که علیه آیت الله مهدوی کنی بولتن سازی کردند صلاحیت نشستن در کرسی مجلس را ندارند/ تخریب کنندگان ابزار دست فتنه گران و انحرافیون

 

سوال من:

چرا افردای که در لیست جبهه پایداری هستند، در قهر 11 روزه احمدی نژاد سکوت کردند؟

اگر سکوت در فتنه، شعار جبهه پایداری شده و دلیلی شده برای ایجاد تفرقه بین اصولگرایان، اما آنچه توجه را جلب می کند این است که چرا اعضای جبهه پایداری از افرادی هستند که در برخورد رییس جمهور با حکم رهبری سکوت کردند؟

من به دولت مرکب با گروه انحرافی و به هر که از آن پشتیبانی کند و همان گفتمان را داشته باشد رأی نمیدهم.

جبهه پایداری در راهکارهای تبلیغی خود، همان راهکارهای دوره کاندیداتوری دکتر احمدی نژاد را در پیش گرفته است. اما در این سالها برای ما مبرهن شده که هدف وسیله را توجیه نمی کند. من اجازه نمی دهم که دوباره به آنچه برایم ارزش است و آنچه دوست دارم متوسل شوند تا رای مرا بخرند. آن زمان دکتر احمدی نژاد برای من محبوب بود. اما امروز نیست. آن زمان نمیدانستم که در دولت تفکر "هدف وسیله را توجیه می کند وجود دارد." اما امروز برایم یقین شده است.

آن فتنه بزرگتر، آن انحراف ذکر شده، از دید من و از مشاهدات من این است که در بین مذهبیون گروهی رخنه کرده اند که با بینش کمونیسمی و با ژست سیاسی حزب الله وارد بدنه انقلاب شوند و آن را از درون از هم بپاشند

و امروز آنچه من میبینم این است که می خواهند در پوشش مذهب و حزب الله رأی مرا برای رسیدن به اهداف خود، بخرند. حاشا و کلا و یاد شهید عبدالحمید دیالمه افتادم که انحراف موسوی ها را 30 سال پیش گوشزد کرد. 

من رأیم را نمی فروشم.



90/11/30
1:37 عصر

برای آنها که سنگ جبهه پایداری را به سینه می زنند

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های سیاسی، انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم

به ایام انتخابات نزدیک می شویم. لیست ها و احزاب مختلفی در کشور و همچنین در پایتخت مشغول فعالیت انتخاباتی هستند. تقریبا در آرامش قبل از طوفان به سر می بریم. و از 4 اسفند که زمان مجاز تبلیغات است طوفان انتخاباتی شروع خواهد شد.

از ماه ها پیش شنیده ایم که برخی از دولتی ها در شهرستان ها و روستاها فعال شده اند و رای جمع می کنند. من یک سوال دارم و آن اینکه اکنون که 4 روز به تبلیغات مجاز مانده، چرا هیچ خبری از کاندیداهای دفتر ریاست جمهوری نیست؟ این دفتر چه کسانی را برای گرفتن کرسی های مجلس به مردم معرفی خواهد کرد؟

در بین لیست ها و احزاب موجود، جبهه متحد اصولگرایان که شناسا و معرف حضور همه هست. کاندیداهای دفتر ریاست جمهوری در بین اعضای لیست متنقدین دولت که سردمدارانشان مطهری، کاتوزیان و عباسپورند که نیست. در بین جبهه اصلاح طلبان هم که حضور ندارند. فکر کنیم ببینیم واقعا افراد مد نظر دولت کجای این بازی قرار دارند؟

لیست جبهه پایداری که در بین آنها بسیاری از چهره های جدید و همچنین بسیاری از دولتیون برکنار شده دیده می شود بسیار مشکوک به نظر می رسد. با توجه به اینکه طرفداران آن سعی دارند خود را پشت افراد موجهی چون آیت الله مصباح، حجة الاسلام پناهیان و ... پنهان کنند ولی این دو فرد نیز، جبهه متحد اصولگرایان را تایید کرده اند.

آنچه اینجا پر رنگ می شود نیاز به دید وسیع و بصیرت عمیق است که برگه رای ما را طوری پر نماید که افراد بی حاشیه، اصلح و حاشیه نساز وارد مجلس بشوند. فقط به این نکته توجه داشته باشید که با تشکیل لیست جبهه پایداری اعضای آن

1- اتحاد بین اصولگرایان را خدشه دار کردند و مردم را سر در گم نمودند.

2- اعضای آن دولتیون برکنار شده هستند و سیاست پدر و مادر ندارد چه بسا این ها برای چنین روزی کنار گذاشته شدند.

3- آیت الله مهدوی کنی تایید کننده لیست جبهه متحد اصولگرایان می باشند و ریاست محترم مجلس خبرگان و رییس دانشگاه امام صادق(ع) و نظر ایشان روی لیست و اعضای جبهه متحد اصولگرایان است،  با وجود ایشان و تایید ایشان، آیا لازم بود لیست اصولگرایی دیگری در جامعه پخش بشود؟ 

4- اگر اعضای جبهه پایداری اصولگرا هستند و به قول خودشان اصلح، پس چرا برای جمع آوری رای و جلب نظر مردم خودشان و هوادارانشان دست به تخریب چهره ی دیگر افراد و کاندیداها می زنند؟ مگر اصلح نیستند؟!! پس باید بدون تخریب رای بیاورند.!!

5- اینها از شعار ساکتین فتنه استفاده می کنند، حال ما می پرسیم پس کاسبین فتنه چه کسانی هستند؟!

آنچه امروز پس از 6-7 سال ما فهمیده ایم این است که یکی از ایدئولوژی های اینها همان "هدف وسیله را توجیه می کند است."

آقایان دولتی هدف وسیله را توجیه نمیکند. باور کنید.

فان حزب الله هم الغالبون


پی نوشت:

_ من نه طرفدار آقای قالیباف و روزنامه هاشون هستم و نه طرفدار رجانیوز و دروغهاشون. من می گویم چرا باید برای منافع حزبی به خود اجازه بدهند که اشخاص متدین، مومن، ولایتی اگرچه گمنام را بکوبند. اینها اگر سردار قاسم سلیمانی ( البته اگر قضیه آن نماینده مجلس سنای آمریکا که باعث از گمنامی درآمدن سردار سلیمانی شد؛ پیش نیامده بود) هم کاندیدا شده بود و قالیباف از او حمایت کرده بود، فقط به همین دلیل حمایت آقای قالیباف او را نشناخته می کوبیدند. 

_کسانی که برای من پیام خصوصی می گذارند و تبلیغات دروغین رسانه های منفعت طلب، روی آنها اثرگذار بوده،  اینجا را بخوانند.


90/11/19
11:47 صبح

شادیِ ندیده

بدست قصر شیرین در دسته شعر منتخب

بسم الله الرحمن الرحیم

دل از تو آبادی ندید / از تو کسی شادی ندید / ای عشق از ماندن بگو ایثار کن/ یا مرگ خود را در دلم انکار کن/ گل خواستی بر داده ام/ جان خواستی سر داده ام/ فرمان نبرد این سر اگر بر دار کن/ گفتی که رسوا شو شدم/ بر قامتم تا شو شدم/ رسوا اگر چون من نشد اصرار کن.................................................................


90/11/18
4:25 عصر

سخنرانی فی البداهه ی دهه ی فجری

بدست قصر شیرین در دسته مدرسه

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز تو برنامه سر ظهر هر روزه ی دهه فجر مدرسه، قرار بود معلم تاریخ درباره ی انقلاب صحبت کنه. زنگ رو زدیم بچه ها صف تشکیل دادن. قرآن تلاوت شد. یکی دیگه از دانش آموزها هم مقاله ای مرتبط با دهه خوند. بعد معلم تاریخ گفت من البته چون دیشب باهام هماهنگ شده شاید صحبتم ده دقیقه بیشتر نشه. خودتون جمعش کنید. گفتم باشه. رفت پشت میکروفون و شروع کرد به صحبت کردن و خوب هم تحلیل کرد. تو این فاصله داشتم فکر می کردم من دست تنها چیکار کنم حالا. چون دوتا همکار دیگه جلسه رفته بودن و امروز نبودن. چشم به هم زدن ده دقیقه دبیر تاریخ تموم شد و اومد پایین.

اطرافم رو نگاه کردم دیدم 200 تا دانش آموز چشماشون چهارتاست تو این هوای سرد تو حیاط وایسادن و منتظر ادامه برنامه هستن. رفتم روی سن به معاون آموزشی(ناظم خودمون!) گفتم شما صحبتی ندارید گفت نه. یه لحظه با خودم فکر کردم گفتم ای بابا. ضایع است که بگم تموم شد برید کلاس. شروع کردم که ایام الله دهه فجر رو بهتون تبریک میگم. یه دفعه نمیدونم چی شد دیدم دارم از شهدا و امام و رهبر و ولایت فقیه میگم. دیدم کل بچه ها ساکت شدند و دارند با دقت گوش میدن. گفتم که بچه ها هیچ کسی از خوب زندگی کردن و تو رفاه و آرامش بودن بدش نمیاد. تو اسلام و تو دین هم تاکید شده به این که هم دنیا و هم آخرت رو داشته باشید. اما اون جوانی که جونش رو کف دست گرفت و رفت مبارزه کرد و در این راه چه شکنجه ها شد و در این راه شهید شد برای چی بود؟ برای اینکه فساد رو ریشه کن کنه. برای اینکه عدالت رو در جامعه برقرار کنه. خلاصه کنم. افی البداهه در مورد اینکه دشمن و استکبار برای دختران جوان برنامه ریخته و میخواد حجاب رو برداره و خانواده رو بپاشونه و از طریق ماهواره و اینترنت داره کارش رو به سرانجام میرسونه تا اینکه رییس فارسی وان یک آدم صهیونیستیه و اینکه راه امام و شهدا و رهبر رو باید ادامه بدیم. و یک پیرو رهبر باشید 2 درستون رو بخونید 3 همیشه ببینید رهبر ازتون چی میخواد. گفتم شهید احمدی روشن کی بود؟ بچه ها میدونید فقط سی و دو سالش بود؟ خلاصه رگ سیدی نداشتمون زده بود بیرون و ....

وقتی از روی سن اومدم پایین دیدم معاون آموزشی تعجب کرده حسابی. اولین بار بود علنا نطق فرمودیم پشت میکروفون. به دلیل حضور بزرگان همیشه در تدارکات ادای تکلیف می کردیم. به جز یک نشست اول هفته که دانش آموزان پایه اول بودن و در مورد ولایت فقیه و حکومت شاه صحبتی شد. خلاصه. اومدیم تو دفتر و بچه ها هم اومدن.

خانم شما دانشجو هستید؟

خانم اجازه شما چی خوندین؟ بله خانم چی خوندین؟ آره چی خوندین؟!....

بهم میاد چی خونده باشم؟

خانم فقه. بهتون میاد فقه خونده باشین.

نه خانم روانشناسی

خانم مشاوره

نه خانم معارف اسلامی خوندین

یه کم فکر کردم. چی بگم به اینا با این درسی که خوندم!

گفتم بچه ها بهتون بگم شاید خیلی تعجب کنید.....

وقتی رشته تحصیلیم رو شنیدن جیغشون بلند شد و کلا هم باورشون نمیشد.

ولی یادم رفت بهشون بگم بچه ها من زندگینامه و وصیتنامه امام و شهدا رو خوندم.....


90/11/16
2:40 عصر

تنگناهای زندگی و نظرِ الله

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی قرار نیست اسمت در لیست گروهی نوشته شود، علی رغم همه ی تدارک دیدن ها، در روز موعد نوشته نمی شود.

وقتی الله برایت نخواهد، نمی شود.

چقدر من خوشحالم که خودم را به تو سپردم و چقدر سپاسگزارم که می بینم در تنگناها، تو برایم تصمیم میگیری.

الهی به حرمت صلوات هایمان بر محمد و ال محمد گناهانمان را ببخش.

والله یعلم و انتم لاتعلمون....


90/11/8
12:3 صبح

چه غریبانه

بدست قصر شیرین در دسته بیت الشهدا

بسم الله الرحمن الرحیم

تشییع غریبانه پیکر شهیــد مریم فرهانیان


ریز نوشت:

وصیتنامه شهید مریم فرهانیان

روز بسیج خواهران، روز شهادت مریم فرهانیان

از زندگی شهید مریم فرهانیان


90/11/7
11:28 عصر

من فردا اگر قسمتم باشد

بدست قصر شیرین در دسته کوتاه نوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

من

فردا

اگر

قسمتم

باشد



<   <<   11   12   13   14   15   >>   >