سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/1/16
3:20 عصر

حَوِّل....

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، بهار 1390

بسم الله الرحمن الرحیم

دوباره بهار دیگری برای طبیعت رقم خورد. و بهار دل های من و تو آن زمانی است که تحولی به سان تحول هر ساله طبیعت آنچنان نمودار گردد که شاهدان آن تحول را تصدیق کنند. و برای همین است که هر ساله در حین لحظه تحول عالم، از خدا می خواهیم که یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر الیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال....(ای دگرگون کننده قلب ها، ای تدبیر کننده شب و روز، ای متحول کننده حال و احوال، متحول کن حال ما را به بهترین وجه و حال)

احسن حال را از او می خواهیم و می خواهیم دگرگونمان کند به بهترین حالتی که خود به آن عالِم است. یکی از آیاتی که باعث تحول در وجودم شده است این آیه است که می فرماید:

یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفرالذنوب جمیعا....(ای بندگان من که در حق خودتان اسراف کرده اید از رحمت الله ناامید نشوید همانا الله همه گناهان را می آمرزد.

همین که می شنوم از او که می گوید از رحمتم ناامید نشوید و همین که می گوید همه گناهانتان را می بخشم دلگرمی بزرگی است و انرژی ناتمام شدنی برای شروعی دوباره همراه با تحولی که در روش و منش می دهد. و پس از آن آیه معروف الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله.....(آیا وقت آن نرسیده است که کسانی که ایمان آورده اند قلوبشان را به ذکر خدا خاشع کنند)، خط و مشی این روش و منش را مشخص می کند. بهار طبیعت همراه با بهار دل و تحول روح و جان مبارک باد.

پی نوشت:

_ به دلیل نداشتن اینترنت مطلبی که باید اول فروردین در وبلاگ پست می خورد تا امروز به تاخیر افتاد.!


90/1/11
7:36 عصر

ظ‡ظ…ط§ظ† ط¢ط±ط§ظ…ط´ ط¯ط³طھ ظ†غŒط§ظپطھظ†غŒ

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

ط¢ط±ط§ظ…ط´غŒ ع©ظ‡ ط´ط§غŒط¯ ط¯ط± ط§غŒظ† ط¯ظ†غŒط§ ظ‡ط±ع¯ط² ظ¾ط§ط¨ط±ط¬ط§ ظ†ط¨ط§ط´ط¯. ط¢ط±ط§ظ…ط´غŒ ع©ظ‡ طھظ…ط§ظ… ظ„ط­ط¸ط§طھ ط¹ظ…ط± ط¨ظ‡ ط¯ظ†ط¨ط§ظ„ط´ ظ…غŒ ط¯ظˆغŒ ط§ظ…ط§ ط§ظˆ ط³ط±غŒط¹ طھط± ط§ط² طھظˆ ط¬ط§غŒطھ ظ…غŒع¯ط°ط§ط±ط¯ ظˆ ظ‡ظ…غŒط´ظ‡ ط³ط¨ظ‚طھ ط§ط² طھظˆ ع¯ط±ظپطھظ‡ ط§ط³طھ. ظ‡ظ…ط§ظ† ط¢ط±ط§ظ…ط´غŒ ع©ظ‡ ط­طھغŒ ظˆظ‚طھغŒ ع©ظ…غŒ ط¯ط± ط³ط§غŒظ‡ ط§ط´ ط®ظ†ع© ظ…غŒ ط´ظˆغŒ ط¯غŒع¯ط±ط§ظ†غŒ ظ‡ظ…غŒط´ظ‡ ظ‡ط³طھظ†ط¯ طھط§ ظ‡ظ…ط§ظ† ط³ط§غŒظ‡ غŒ ط¨غŒ ط±ظˆط­ ط±ط§ ظ†غŒط² ط§ط² طھظˆ ط¯ط±غŒط؛ ع©ظ†ظ†ط¯. ط¯ظ„ظ… طھظ†ع¯ ط§ط³طھ ظˆ ط§طµظ„ط§ ط§غŒظ† ط¯ظ„طھظ†ع¯غŒ ط±ط§ ط¯ظˆط³طھ ظ†ط¯ط§ط±ظ… ع©ظ‡ ط¨ط±ط§غŒظ… غŒط§ط¯ط¢ظˆط± ط®ط§ط·ط±ط§طھغŒ طھظ„ط® ظˆ ط«ط§ظ†غŒظ‡ ظ‡ط§غŒغŒ ط³غŒط§ظ‡ ط§ط³طھ...

پی نوشت:
این مطلب در ماشین در حین مسافرت با گوشی موبایل نوشته و سند شد. به دلیل عجایب خلقت هایی که در اینترنت ایران و در براوزرهای موبایل ها هست مطلب در وبلاگ به این صورت دیده می شود.! یادم نیست چه نوشته بودم ولی فقط این را بگویم که مطلب مربوط به آرامش بود با عنوان " همان آرامش دست نیافتنی"....


89/12/5
8:24 عصر

گذشته های نه چندان دور

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی وقت ها شدیدا حسرت اشتباهات گذشته را می خورم. گذشته ای نه چندان دور. اگرچه شاید در همان گذشته هایی که فکر می کنم اشتباه کرده ام در آن شرایط خاص تنها گزینه صحیح برای انتخاب شدن، همانی بوده که انتخاب کرده بوده ام....


89/12/2
4:42 عصر

نوروزماه

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

قدیمی ها می گویند در فصل زمستان دو چله داریم، چله بزرگ و چله کوچک. چله بزرگ از اول دی ماه آغاز می شود و تا روز دهم بهمن ادامه دارد. از یازده بهمن تا دهم اسفند را چله کوچک می گویند و ماه اسفند به نوروزماه معروف است. ماهی که به استقبال نوروز می رود...


89/11/23
9:43 عصر

گذشت آنچه گذشت

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

گذشت آنچه گذشت. این جمله قویا و شدیدا دلداری می دهد. مثل آب روی آتش می ماند. گفتم گذشت آنچه گذشت. گفت نگو. گفتم گذشت آنچه گذشت. گفت نگو. حالم خوب نیست. رعایتم را بکن. گفتم باشد، کُلٌ للی فات...!

کُلٌ للی فاتکُلٌ للی فاتکُلٌ للی فاتکُلٌ للی فاتکُلٌ للی فاتکُلٌ للی فاتکُلٌ للی فات

پی نوشت:
کسی که رنج کشیدن دیگری را دیده باشد، تحمل شنیدن حرفی که حتی یادآوری آن روزهایش باشد را ندارد.


89/11/23
9:32 عصر

عشق و مرگ

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، عشق و مرگ

بسم الله الرحمن الرحیم

چند وقتی است که این حدیث در سرم می چرخد که به نقل از پیامبر گفته اند که مَن عشَّقَ فَعَفَّ ثُمَّ ماتَ، ماتَ شَهیدا. به این معنی که هر که عاشق شود سپس عفت بورزد(پنهان دارد) پس بمیرد شهید باشد.

نمی دانم این حدیث چقدر از نظر سند معتبر است و معنای عرفانی که در کنهه خود دارد را هم نمی دانم. جالب اینکه سرچ کردم بیشتر کسانی که این حدیث را در نوشته هایشان ذکر کرده اند هم اظهار بی اطلاعی از معنای آن کرده اند.

اما حدیث جالبی است هم در آهنگین بودن کلماتش، هم در سنگینی وزنش، هم در ثقیل بودن معنایش و هم در رنجی که در وجودش نشسته است که در حد شهید می کِشاند.

پی نوشت:
اصلا کلا فکر نکن.!


89/11/20
10:28 عصر

حضرت کن فیکون...

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

کلی کار انجام نداده داشتم که همه را باید در همین یک هفته انجام می دادم و جسمی که نمی کشید و زمانی که نمی رسید و کم بود. هر طور حساب می کردم برنامه ام سر و سامان نمی گرفت. درست همان زمانی که فکر می کردم ای کاش به روزهای هفته سه روز دیگر اضافه می شد یعنی هشت شنبه، نه شنبه و دهه.البته دیگر هفته نبود، می شد دهه!.  درست همان زمان که مغزم دیگر به جایی قد نمی داد و احساس درماندگی می کردم. درست همان زمان، یکی یکی کارها ردیف شد و می رفت کنار. و من با حیرت و متعجب نظاره می کردم امر حضرت کن فیکون را. همه کارها یکی یکی انجام می شد. بعضی هم به موعد مقرر خودش موکول می شد. فکرهایی که از سرم می گذشت: فکر پیش نکن که پس نیفتی.! ای بنده بی چشم و رو باز هم شکرش را نکن.! خدایا کاش یک حاجت دیگر ازت خواسته بودم.! طلبکار هم شدی؟ شکرش را بکن.! خدایا خوب شد هفته ات هفت روز بیشتر نیست، خوب شد دهه نیست.! اول و آخر بنده آدم بشو نیست.  همیشه طلبکار و چشم سفید است.! (نقطه سر خط بنده ها ته خط!!)

پی نوشت:
همین الانش هم دو شیفت هفته را دوندگی کردیم ولی لاقل اضافه تر از دو شیفت ها به بعد موکول شد.!


89/11/16
7:31 عصر

به امام رضا(ع) پناهنده شدیم.

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، حرم مطهر امام رئوف، زائر امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

دوسال پیش ماه رمضان، مشکلی برایمان پیش آمد. اواخر ماه رمضان دلمان را به ضریح امام رئوف، حضرت امام رضا علیه السلام گره زدیم و به همراه خانواده راهی مشهد شدیم. نیت کردیم آنقدر بمانیم تا مشکلمان حل شود. یکی از آشناها که از مشکل ما خبر داشت در تماس تلفنی که پدرم با ایشان داشت اوضاع و احوال را جویا شد. پدرم گفته بود که ما مشهد هستیم و به امام رضا (ع) پناهنده شده ایم. حدود شش شب هر شب به حرم میرفتیم و حاجتمان را از آقا می خواستیم. جاهای مختلف حرم هر بار می نشستیم. بقیه اعضای خانواده به تهران برگشتند و من و مادرم مشهد ماندیم بلکه حاجت بگیریم. قبلا هر وقت مشهد می رفتیم حتما صحن قدس هم می رفتم. به این صحن علاقه دارم و صفای خاصی برایم دارد.

شش شب همه اش گریه و راز و نیاز با خدا و درخواست حاجت از حضرت امام رضا علیه السلام بود. به همین دلیل هم حال خوبی پیدا کرده بودیم. شاید من کمی عجول بودم. شاید هم سختی مشکلی که داشتیم عرصه را برایم تنگ کرده بود. دو شب آخر به امام رضا گفتم شما سلطانی. می گویند سلطان علی موسی الرضا. شما سلطان و پادشاهی و ما هم رأیتیم. سلطان به هر که بخواهد حاجتش را می دهد و به هر که بخواهد نمی دهد و دست خالی برش می گرداند. رأیت هم چون رأیت است حقی ندارد که بخواهد اعتراض بکند. از این به بعد هم من می گویم السلام علیک یا سلطان علی بن موسی الرضا. و واقعا هم فکرم این شده بود و همین گونه سلام می دادم. اگرچه باز هم درِ خانه ی امام را رها نکردم و باز حاجتم را می خواستم.

شب هفتم بود. بعد از یک هفته دعا و گریه و ختم صلوات و راز و نیاز باز طبق نیت رفتیم حرم. تا وارد شدیم به دلم افتاد که بروم صحن قدس و دلم برای صحن قدس تنگ شد. مادر هم موافقت کرد و رفتیم. وارد صحن قدس که شدم علی رغم حزن و اندوهی که داشتم آهی کشیدم و با رغبت و اشتیاق کل صحن قدس را با چشم گشتم. حتی چیزهایی مثل معماری صحن که در سفرهای قبلی زیاد هم توجه نکرده بودم را بررسی کردم که چشمم ناگهان به نوشته هایی افتاد که بالای شبستان های این صحن نوشته شده است. رفتم به طرف اولین نوشته و ایستادم و شروع کردم به خواندن.

قال امام رضا علیه السلام: همانا امامت، خلافت پروردگار عز و جل و خلافت رسول خداست.(عیون اخبار الرضا(ع)).قال امام رضا علیه السلام:لا اله الا الله دژ محکم من است هر کس در این دژ درآید از عذاب من ایمنی باشد(حدیث سلسلة الذهب).قال امام رضا علیه السلام:امام ستاره ای راهنما در شدت تاریکی هاست.قال امام رضا علیه السلام:امام راهبر به سوی هدایت و نجات بخش از هلاکت می باشد.قال امام رضا علیه السلام:امام، ماه تابان و چراغ فروزان است.قال امام رضا علیه السلام:همانا امامت مقام امیرالمؤمنین و میراث امام حسن و امام حسین علیهم السلام می باشد.قال امام رضا علیه السلام:امام امین خدا در میان خلق و حجت خدا بر بندگان خداست.قال امام رضا علیه السلام:امامت قوام، شایستگی و مایه ی عزت مؤمنان است.

می خواندم و گریه می کردم. قال امام رضا علیه السلام:امامت منزلت پیامبران و میراث اوصیاست.قال امام رضا علیه السلام:هر کس که در دینش تفقّه نکند خداوند عملی از او را رشد و کمال ندهد.قال امام رضا علیه السلام:امامت زمام دین و موجب نظام مسلمین است.قال امام رضا علیه السلام:امامت پایه ی اسلام، رشد یابنده و شاخه ی بلند بالای اوست.(عیون اخبار الرضا(ع))قال امام رضا علیه السلام:امام ابری است بارنده و بارانی است شتابنده پیوسته و پیاپی.قال امام رضا علیه السلام:امام از گناهان پاک و از نقائص منزه و مبراست.قال امام رضا علیه السلام:امام حدود الهی را برپا داشته، از حریم دین الهی پاسداری می نماید.قال امام رضا علیه السلام:دانش ویژه امام و بردباری نشانه ی اوست.قال امام رضا علیه السلام:آنکس که به محاسبه ی خویش مبادرت ورزد سود برد و هر که از آن غافل بماند زیان بیند.قال امام رضا علیه السلام:امام حلال الهی را حلال و محرمات او را حرام می کند.

مادرم پرسید چرا گریه می کنی؟ ماجرا را برایش گفتم. گفتم که دو روز است به امام گفته ام تو سلطانی و ما رأیت. تو پادشاهی اگر نخواهی نمی دهی. ما هم رأیتیم. می آییم به پابوس پادشاه، سلامی میدهیم و اگر درخواستی داشته باشیم می گوییم. اگر پادشاه داد که داده است و اگر نخواستی هم نمی دهی و ما باید برویم. ولی الان امام جواب مرا دادند. ناخواسته به طرف این نوشته ها آمدم و شروع به خواندن کردم. همه از زبان امام رضا علیه اسلام هستند و همه در باب امامت هستند. آقا خودش برایم تعریف کرد که امامت یعنی چه و امام، سلطان و پادشاهی که من معنی کردم نیست.

از طرفی حضور امام را که به آن اعتقاد هم داشتم که در زیارت نامه اش می خوانیم اشهد انک تسمع کلامی و ترد سلامی(شهادت میدهم که کلامم را می شنوی و سلامم را جواب می دهی) این حضور را با تمام وجود حس کردم و دلم بیشتر به نظارت آقا و آگاهی از وضعیت زائرانش مطمئن شد و یقینم از قبل بیشتر شد.

شب نهم بود و اگر اشتباه نکنم شب جمعه بود. رفتیم مسجد گوهرشاد داخل مسجد مادرم دعا می خواند و من هم در گوشه ای نشسته بودم و در تنهایی خودم گریه می کردم و با خدا رازو نیاز می کردم.مدتی همینطور و گذشت و بعد بلند شدیم و رفتیم در حیاط مسجد نشستیم. زیارت جامعه کبیره می خواندند و از بلندگو در حیاط پخش می شد. مادر کتاب دعا برداشته بود و می خواند و من فقط اشک می ریختم. بعد از مدتی خانمی که کمی آنطرف تر از من نشسته بود رو به من کرد و گفت من دارم می روم. این کتاب دعا شما از رو زیارت را بخوان.

همانطور که گریه می کردم با بی میلی کتاب را گرفتم. انگشتش روی خطی بود که مداح می خواند. کتاب را داد و رفت. به فراز زیارت نگاه که کردم دیدم این است: وَ اَمِنَ مَن لَجَأَ اِلَیکُم(و هر که به شما پناه آورد ایمن گردید). یاد حرف پدرم افتادم که گفته بود من و خانواده ام به امام رضا علیه السلام پناه آورده ایم. در همان حالِ دعا متحیر شدم و تعجبم از این بود که دقیقا خواندن قسمتی از زیارتنامه قسمتم شدکه در آن امام مارا مطمئن کردند که می دانند ما به ایشان پناه آورده ایم و ایشان هم به ما پناه داده اند و مطمئن باشیم که ایمن خواهیم بود.

مطمئن شدم که امام رضا علیه السلام، حاجت ما را شنیده و با وجود آن مشکلی که داشتم، یقین کردم که ایشان بر حالات زائرانش آگاهی کامل دارد و آنقدر امام رئوف و مهربانی است که اگر لازم باشد زائرش را نیز به وقوف خود، آگاه می سازد. دلم آرام شد و آن روزی که بیشتر نمیتوانستیم مشهد بمانیم، با دلی پر از امید اما مطمئن از اینکه این خواست خود امام است که حاجت ما را آنی ندهد، به تهران بازگشتیم. اگرچه از دید خودمان آنی حاجتمان را نگرفتیم اما مطمئن بودم و یقین داشتم که امام به احوالم آگاه است و حکمت این است که مدتی روزگار طور دیگری بگذرد.

السلام علیک یا امامنا الرئوف، یا علی بن موسی الرضا...


89/10/24
3:13 عصر

شیوه صحیح زندگی، حال را دریابیم.

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، زمان حال

بسم الله الرحمن الرحیم

اکثر ما آدمها، همیشه به دنبال آنچه نداریم می گردیم. همین مساله باعث می شود که به طور مداوم، دچار استرس، ناراحتی، افسردگی و نارضایتی باشیم. این شیوه، از غلط ترین شیوه هایی است که می توان برای زندگی کردن، انتخاب کرد. انتخابی برای زندگی کردن است که خداپسندانه هم نیست. استناد میکنم به آیه ای از سوره مبارکه بقرة که خداوند در قرآن می فرماید: و عسی ان تکرهوا شیء و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیء و هو شر لکم(آیه 216). شیوه ی صحیح اندیشیدن و زندگی کردن این است که انسان همان نعماتی را که خدا به او داده است قدر بداند.

اکثر ما، آنچه را که داریم نمی بینیم و پیوسته به دنبال نداشته های زندگیمان هستیم. و جالب تر آنکه حتی برای به دست آوردن آن نداشتن ها تلاش آنچنانی هم نمیکنیم. فقط به جای خالی اش فکر میکنیم و برای خود جنگ اعصاب و ناراحتی و سردرگمی درست میکنیم. هر زندگی مشکلی دارد. در زندگی های مختلف، نوع مشکل و توان فرد برای مقابله با مشکلات زندگی اش متفاوت است. و درجه سختی و آسانی مشکلات هم با هم فرق دارند. گاهی به راحتی می توان از پسِ مشکلی برآمد و گاهی به سختی. در هر صورت آنچه مهم است و معقول به نظر می رسد این است که: گذشته ها که گذشت و رفت. آینده هم که هنوز نیامده و به یقین و با قدرت می گویم که انسان از ثانیه ی بعدی خود هم بی خبر است. پس عاقلانه اش این است که حال را دریابیم.

و ادراک حال، معنی کلی و گسترده اش در این خلاصه می شود که قدر تک تک نعمتهایی که داریم را بدانیم و بگردیم ببینیم چگونه می شود با استفاده از همین نعمت ها صحیح تر، آرام تر و خداپسندانه تر زندگی کرد. غصه نداشتن ها را خوردن، فکر به گذشته و حسرت بردن و غوطه ور بودن در هر زمانی به جز حال، باخت محض است. زمان حال را دریابیم و شاکر نعماتی که همین حالا داریم، باشیم و از آنها بهره بگیریم.


89/10/13
7:29 عصر

امتحان یکی، دو تا، سه تا....بسه دیگه!

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، امتحان

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا اینجوری که تو داری با من برخورد می کنی...من در این حد نیستم خودتم میدونی. امتحان یکی دو تا سه تا. بابا امتحان چند تا پدرم درومد. اگه امتحان میگیری خودت تواناییشو بده. خیلی خسته ام. اینقدر که ترجیح میدم سکوت کنم. سکوت...سکوت... نه از آنها که بالاترین فریاده...سکوت واقعی. حرفی ندارم بزنم. فقط سکوت...


<      1   2   3   4   5   >>   >