بسم الله
هر امری بهاری دارد و من حس می کنم بهار فعالیت آنچنانی در جامعه مجازی برایم تمام شده است. کما اینکه اکثر همسن و سالانم هم ظاهرا خواسته یا ناخواسته بهار فعالیت های مجازیشان سرآمده است. به وبلاگ هر کدام از بچه های قدیمی و فعال که سر می زنم حضورشان کمرنگ شده و فعالیت رسانه ای بچه ها در مسنجرها هم بسیار کمرنگ شده است. تا سن 25 سالگی واقعا دنیا طور دیگری با ساکنینش تا می کند. از مرز 25 که می گذری کلا دنیای دیگری به رویت در باز می کند. تا قبل از سن 25 سالگی فکر می کنی خیلی آدم حسابی هستی و ضمنا خیلی هم آرزوهای دور و دراز در سر می پرورانی. اما همین که وارد 26 بشوی انگار پا گذاشته ای به دنیای آدم بزرگ ها. اول آنچنان فشارت می دهند که یاد فشار قبر بیفتی و بعد هم که فشار را تحمل کنی و وارد دنیای بعد از فشار بشوی دیگر آن آدم سابق نیستی. همچین کمی متین تر، افتاده تر، متواضع تر، عاقل تر، متفکر تر، واقع بین تر به دنیا و ما فیها، و دقیق تر اما روان تر به مسیری که باید بپمایی خیره می شوی.
از بحث به حاشیه نزنم اصل مطلب اینکه آنقدر بدبختی و کار و فکر سرت می ریزد که دنیای مجازی که سهل است در همان دنیای واقعی هم نتوانی بیش تر از حد زنده ماندنت نفس حتی بکشی.! آنقدر کار سرت می ریزد که فرصت فعالیت در دنیای مجازی و حتی فعالیت های مورد علاقه غیر ضروری در دنیای واقعی، مثل یادگیری های مفید در رشته های مختلف یا شرکت در سمینارها و برنامه های مذهبی یا فعالیت در رشته های مورد علاقه به عنوان مثال خبرنگاری، نقاشی، حفظ قرآن، و حتی ورزش و تفریح را نخواهی داشت. علی ایحال نتیجه این است که حضراتی که هنوز پا به سن نگذاشته اند!!! و هنوز در دنیای زیبا و بی دغدغه ی کم سن و سالی به سر می برند!!! منظورم از کم سن و سال بودن، کم بودن تعداد سال های زندگی نیست. منظورم به سر بردن در سال های قبل از وارد شدن به دنیای پر دغدغه و پر مشغله و پر از سختی آدم بزرگ هاست. شاید خیلی ها نتوانند درک کنند من چه می گویم ولی همان چند نفری هم که بخوانند و کمی هم متوجه عرایض من بشوند برایم کفایت می کند.!
القصه اینکه وقتی که در جریان تند و در طوفان زندگی می افتی دیگر این تو نیستی که بتوانی بادبان کشتی زندگیت را کنترل کنی. دیگر این تو نیستی که ناخدای زندگی ات بتوانی باشی. الان یادم افتاد به آیات کثیری از قرآن مجید که خداوند در آن ها درباره کسانی می گوید که به خدا اعتقادی ندارند و در کشتی هستند و در طوفان مانده اند و مرتبا همین کسانی که کافر به خدا بودند خدا را از ته دل می خوانند و می گویند اگر ما را نجات دهی ما به تو برای همیشه ایمان می آوریم اما همین که به ساحل نجات می رسند حرف ها و قول ها و شرایطشان یادشان می رود. این قسمتش را مرتبط با این بحث می دانم که وقتی در طوفان زندگی گیر کنی اینجاست که دیگر فقط و فقط خدا را می بینی. یعنی کاملا درک می کنی که دیگر ناخدای زندگی ات نیستی و سکان زندگی تو 100 درصد به دست آفریدگارت است. تا وقتی جوانی و باد در غبغب داری گهگداری به این موضوع فکر می کنی و از کنارش می گذری. اما وقتی که در طوفان زندگی ماندی دیگر مطمئن میشوی که ناخدای زندگی ات فقط خداست و همه چیز به دست خداست.
اینجاست که با یقین قلبی و با همه وجود و تک تک سلول هایت بدون آنکه بخواهی و اراده ای داشته باشی می گویی که افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد و اینجاست که به الهی و ربی من لی غیرک ایمان خالص و کامل می آوری.
و نکته آخر اینکه هر سنی بهاری دارد و در هر سنی که هستی اگر تنبلی کنی چند سال بعد افسوسش را خواهی خورد چرا که واقعا به فرموده امام علی علیه السلام آن فرصت هایی را که از دست می دهی مانند ابر می گذرند و هرگز باز نخواهند گشت. و فرصت انجام و یادگیری هر کاری در بازه زمانی مختص به خودش است. و لیـــــس للانســان الا مــا سعــــــــی.
پی نوشت:
*ماهی را هر وقت از آب بگیری می میرد.
*و برای خوردن، ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. خود دانی!
*چه ربطی داشت به بحث؟! نقطه.
هر امری بهاری دارد و من حس می کنم بهار فعالیت آنچنانی در جامعه مجازی برایم تمام شده است. کما اینکه اکثر همسن و سالانم هم ظاهرا خواسته یا ناخواسته بهار فعالیت های مجازیشان سرآمده است. به وبلاگ هر کدام از بچه های قدیمی و فعال که سر می زنم حضورشان کمرنگ شده و فعالیت رسانه ای بچه ها در مسنجرها هم بسیار کمرنگ شده است. تا سن 25 سالگی واقعا دنیا طور دیگری با ساکنینش تا می کند. از مرز 25 که می گذری کلا دنیای دیگری به رویت در باز می کند. تا قبل از سن 25 سالگی فکر می کنی خیلی آدم حسابی هستی و ضمنا خیلی هم آرزوهای دور و دراز در سر می پرورانی. اما همین که وارد 26 بشوی انگار پا گذاشته ای به دنیای آدم بزرگ ها. اول آنچنان فشارت می دهند که یاد فشار قبر بیفتی و بعد هم که فشار را تحمل کنی و وارد دنیای بعد از فشار بشوی دیگر آن آدم سابق نیستی. همچین کمی متین تر، افتاده تر، متواضع تر، عاقل تر، متفکر تر، واقع بین تر به دنیا و ما فیها، و دقیق تر اما روان تر به مسیری که باید بپمایی خیره می شوی.
از بحث به حاشیه نزنم اصل مطلب اینکه آنقدر بدبختی و کار و فکر سرت می ریزد که دنیای مجازی که سهل است در همان دنیای واقعی هم نتوانی بیش تر از حد زنده ماندنت نفس حتی بکشی.! آنقدر کار سرت می ریزد که فرصت فعالیت در دنیای مجازی و حتی فعالیت های مورد علاقه غیر ضروری در دنیای واقعی، مثل یادگیری های مفید در رشته های مختلف یا شرکت در سمینارها و برنامه های مذهبی یا فعالیت در رشته های مورد علاقه به عنوان مثال خبرنگاری، نقاشی، حفظ قرآن، و حتی ورزش و تفریح را نخواهی داشت. علی ایحال نتیجه این است که حضراتی که هنوز پا به سن نگذاشته اند!!! و هنوز در دنیای زیبا و بی دغدغه ی کم سن و سالی به سر می برند!!! منظورم از کم سن و سال بودن، کم بودن تعداد سال های زندگی نیست. منظورم به سر بردن در سال های قبل از وارد شدن به دنیای پر دغدغه و پر مشغله و پر از سختی آدم بزرگ هاست. شاید خیلی ها نتوانند درک کنند من چه می گویم ولی همان چند نفری هم که بخوانند و کمی هم متوجه عرایض من بشوند برایم کفایت می کند.!
القصه اینکه وقتی که در جریان تند و در طوفان زندگی می افتی دیگر این تو نیستی که بتوانی بادبان کشتی زندگیت را کنترل کنی. دیگر این تو نیستی که ناخدای زندگی ات بتوانی باشی. الان یادم افتاد به آیات کثیری از قرآن مجید که خداوند در آن ها درباره کسانی می گوید که به خدا اعتقادی ندارند و در کشتی هستند و در طوفان مانده اند و مرتبا همین کسانی که کافر به خدا بودند خدا را از ته دل می خوانند و می گویند اگر ما را نجات دهی ما به تو برای همیشه ایمان می آوریم اما همین که به ساحل نجات می رسند حرف ها و قول ها و شرایطشان یادشان می رود. این قسمتش را مرتبط با این بحث می دانم که وقتی در طوفان زندگی گیر کنی اینجاست که دیگر فقط و فقط خدا را می بینی. یعنی کاملا درک می کنی که دیگر ناخدای زندگی ات نیستی و سکان زندگی تو 100 درصد به دست آفریدگارت است. تا وقتی جوانی و باد در غبغب داری گهگداری به این موضوع فکر می کنی و از کنارش می گذری. اما وقتی که در طوفان زندگی ماندی دیگر مطمئن میشوی که ناخدای زندگی ات فقط خداست و همه چیز به دست خداست.
اینجاست که با یقین قلبی و با همه وجود و تک تک سلول هایت بدون آنکه بخواهی و اراده ای داشته باشی می گویی که افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد و اینجاست که به الهی و ربی من لی غیرک ایمان خالص و کامل می آوری.
و نکته آخر اینکه هر سنی بهاری دارد و در هر سنی که هستی اگر تنبلی کنی چند سال بعد افسوسش را خواهی خورد چرا که واقعا به فرموده امام علی علیه السلام آن فرصت هایی را که از دست می دهی مانند ابر می گذرند و هرگز باز نخواهند گشت. و فرصت انجام و یادگیری هر کاری در بازه زمانی مختص به خودش است. و لیـــــس للانســان الا مــا سعــــــــی.
پی نوشت:
*ماهی را هر وقت از آب بگیری می میرد.
*و برای خوردن، ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. خود دانی!
*چه ربطی داشت به بحث؟! نقطه.