بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی که خواندم که در رثای حضرت مریم(س) فرمودی "وَ اُمُّهُ صِدّیقةٌ"، همیشه در این تکاپو هستم که طوری زندگی کنم که این صدیق بودن را یاد بگیرم و پیشه ام نمایم. حلقه گم شده ی مابین مردم، همان صداقت است. چقدر نادان بودم که فکر می کردم همه آدمها خوبند و راستگو و دروغگوها حتما شاخ و دمی، نشانه ای دارند که بتوان تشخیصشان داد. بعدها فهمیدم چقدر آدمهای صادق کم و نایابند. فهمیدم پایه ی رندگی آدمها، همان آدم خوب های ذهن من، بر دروغ و تظاهر بنا شده است. یک دهه طول کشید تا یاد گرفتم و البته متاسفم که به قیمت از دست دادن قیمتی ترین های زندگی ام بود. اگرچه امروزم هر بار که با یک دروغ مواجه میشوم، همان تعجب و حیران شدن اولیه در من نمایان می شود و تا به خاطر بیاورم که چیزی نیست که، دروغ است، همان آب خوردنی دست مردم، تا به یاد آورم کمی طول می کشد. این جامعه ی مجازی هم که سرتاپا دروغ محض است. اصلا خودش که مجازی است، آدمهایش هم که بر حسب تجربه های هر روزه و مستندات، ببین و باور نکن. چه چیزش می ماند؟! اینجا که پشیزی ارزش ندارد. بیشتر هم شبیه دفتر خاطرات است. آدمها را، جوان ها را به سمتی برده است که خصوصی ترین مسائل زندگی هایشان را در دفترچه های وبلاگیشان می نویسند. خصوصی ترین ها را حتی. به نظر من که از این جامعه مجازی خیلی باید حذر کرد. خیلی باید مواظب بود. انسان را به آن سمتی که می خواهد می برد بدون آنکه بدانی و بفهمی چه میکنی. رذائل را تقویت می کند. حیا را کمرنگ می کند. اگرچه صد درصد نفی اش نمیکنم چه اینکه بعضا شاید بهترین دوستان را می توان همینجا یافت اما واقعا ضررش بر سودش مقدم است. یکی از آرزوهایم این است که روزی هرگز دیگر به این جامعه برنگردم.