سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/3/2
11:51 عصر

من، شهیده ی حجاب...

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز محل کار، موقع نوشتن تحقیق با چند تا از همکاران سر میز کتابخانه دور هم جمع بودیم. از هر دری بحث شد و صحبت شد. تا اینکه رسیدیم به اوباما و شیاطین زمانه.... آخر بحث گفتم یکی از این سردمداران آمریکایی را ببینم آنقدر نفرت دارم از این ها که اگر شمشیر یا تبری دستم باشد درجا سرش را قطع می کنم...یکی از همکاران گفت من از خون می ترسم حالم بد میشود نمی توانم. گفتم اصلا این شیاطین را ببینم بحث خون و کشتن و این حرف ها نیست. این ها انسان نیستند.

برای من اگر شرایطش باشد یک لحظه است کشتن این ها....باید زمین از لوث وجودشان پاک شود. آن یکی همکارمان گفت حالا مثلا اوباما هم کشته شد که چی...باز کسی دیگر به جایش می آید. این ها عروسکند. گفتم نه اینطور ها هم نیست. هر یک از این ها که بمیرند انتقام خون خیلی ها را گرفته ایم و یک شیطان را از روی زمین برداشته ایم. وقتی یاد ظلم و جنایت هایشان در فلسطین میفتم و یا یاد شکنجه های مسلمین در زندان های گوانتانامو میفتم و یا جنایات دیگرشان در جای جای زمین، نفرت از این ها در وجودم بیشتر می شود. باید تک تک این ها را تکه تکه کرد. یکی از همکاران گفت: شهیده حجابی دیگر، باید هم اینطوری حرف بزنی... گفتم خانم ... شما هم تا ما را در لباس شهادت نبینی ول نمی کنی. شهید می شوم ها....این صفت شهیده ی حجاب را سومین بار است که در این سال تحصیلی نسبت می دهد.

با خودم گفتم خدایا شکرت که خلایق به این چشم نگاهمان می کنند....ولی چند روزی است با خودم تکرار می کنم که آخر این زندگی شهادت است.... فقط شهادت./