سفارش تبلیغ
صبا ویژن

95/3/30
10:40 عصر

1395

بدست قصر شیرین در دسته

1395


95/3/28
1:23 صبح

همه ی پسرهای به فنا رفته

بدست قصر شیرین در دسته

هو اللطیف

پسر مذهبی که در خانواده مذهبی رشد کرده

همان پسری را می گویم که قرار بود به من بگوید: چادر سر کردنت را تحسین می کنم، احسنت بر تو که در این زمانه ی وانفساه که همه اسیر شهوات جسمند، تو با چادر و پوشش فاطمه زهرا خودت را می پوشانی و حجب و عفت نگه میداری

همان پسری که باید تکیه گاه محکم امثال من در حفظ ایمان می بود که بتوانی بگویی نعم العون فی طاعت الله

همان پسری که باید بگوید: میدانم در این زمانه، در همین کشور شهید داده ی اسلامی، خیلی جاها چادرت و حجاب برترت موجب بی احترامی به تو می شود اما من با تمام وجود تحسینت می کنم و حامی ات هستم

همین پسرها..

که باید به چشم تحسین بر چادر و حجاب من می نگریستند..

سینه سپر می کنند و غلدرانه در چشمانت زل زده و  می گویند:

حجاب، حجاب شرعی است. همان کافیست. هرکس هم میخواهد با مانتو باشد درحد شرعیات اشکال ندارد! 

برادر! اشکال ندارد بله. ولی اولا این جملات حداقلی ات را برو به انها بگو که چادر حضرت زهرا را سر نمی کنند... دوما چرا به من می گویی؟ یعنی توقع داری مرا هم بدون چادر ببینی؟! حمایت و تحسین نمی کنی به کنار، این تاکیدت روی حداقل شرعیات چیست؟

همه ی پسرهای مذهبی به فنا رفته که ریش هایشان بلند است و گاهی حنایی و گاهی مشکی است! و اینستایشان پر از خوش و بش و اختلاط با زنان است و لایک هایشان پر از بدن های زنانه با لباس های دو تیکه ی جور واجور و شب هایشان پر از تماشای کلیپ های آنچنانه...

همه پسرهای مذهبی که هیاتشان به راه است و همزمان قلیون و سیگارشان نیز..

همه ی پسرهای مذهبی که قرار بود یغضوا من ابصارهم باشند اما اندام های زنانه ی روی مد بیش از حد لاغر که تحمیل شده از آنطرف آبهاست، دلشان را ربود و چشمشان را ربود...

همه ی آنهایی که یکی یکی عاشق ظاهر به نمایش گذاشته شده ی دخترکان بدحجاب و بی حجاب می شوند و بعد یا طلاق می گیرند یا با اکراه یا با اشتیاق به زندگی مشترکشان شان ادامه می دهند..

همه ی پسرمذهبی هایی که عاشق فیلم سینمایی "دلشکسته" شدند!!! آن فیلم تهی و سطحی که واقعیت را ابکی و سطحی نشان دادو جا انداخت..

همه ی انها که قرار بود حامی دخترانی چون من و ما باشند اما نخواستند و نتوانستند و ما  دل بریدیم و گذاشتیم و گذشتیم..

خدا همه ما را کمک کند و در راه راست ثابت قدم بدارد که غرق در جامعه ی پر از فتنه ی اخرالزمان نشویم و بعد هم نفهمیم از کجا خورده ایم...

 


95/3/27
12:29 صبح

حسین

بدست قصر شیرین در دسته

علت اول دیوانگی ماست حسین

عقل افتاده از این راه به سرگردانی


95/3/18
8:11 عصر

عشق یک طرفه

بدست قصر شیرین در دسته خرداد1395

هو رب العشق

یک روزی اخیرا به یکی از دوستان 30 ساله م که دوستی قدیمی داریم اما نه خیلی صمیمی، مسیج دادم و گفتم خوبی؟چه خبر؟

نه گذاشت نه برداشت، گفت: حالم خوب نیست. یکی رو دوست می داشتم، ازدواج کرد.. و من نهایت و عمق دردش را حس کردم که با منی که رودربایستی داشت و صمیمی نبود بلافاصله بعد از سلام از دردش گفت.. و خیلی برایم دردناک بود.. سعی کردم با او همدردی کنم و تسلایش باشم اما مطمئنم تسلی نبودم و نمی شود.. اما خودم هرگز نمی توانم کسی را دوست داشته باشم و بخواهم وقتی او مرا نخواهد و دوست نداشته باشد. هرگز.. چون دلیلی نمیبینم برای این کار.


95/3/18
7:34 عصر

عجل لفرج مولانا یا الله

بدست قصر شیرین در دسته خرداد 1395

بسمه و به نستعین

در کربلا در نزدیکی پل ضریبه، یک خودروی بمب گذاری شده را منفجر کرد و 5 نفر به شهادت رسیدند. زهر فلوجه را دارند می ریزند اگرچه کاری از پیش نخواهند برد.

این روزها بیش از پیش دلتنگ حضور و ظهور آقایمان مهدی سلام الله علیه هستیم. دعای فرجش یادمان نرود.


95/3/16
12:50 عصر

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

بدست قصر شیرین در دسته خرداد 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

والعصر

ان الانسان لفی خسر

الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر

صدق الله العلی العظیم

.

کیه که دلش گرفته؟

.

شاعر می فرماد: دانه ی فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه..هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟!

حالا اگه مه روی طرف خال نداشته باشه چی؟! البته معمولا مه رویان یک اخلاق گندی دارند که به جای خال نداشته جان طرف رو بسوزانند!

.

وحشی بافقی می فرماد: بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او...شهر پر گشت زغوغای تماشایی او!

.

 


93/10/7
8:26 عصر

این کلبه

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی وقت ها دلم میخواد بیام اینجا و بنویسم. اما به قدری سرم شلوغه و کار دارم و تمام وقتم پر هست که اصلا نمیرسم.

سنمون که کمتر بود فکر میکردیم بزرگترها از وبلاگ نویسی خوششون نمیاد و شور و شوق و حال و حوصله ندارند ولی الان که خودمون به اصطلاح بزرگ شدیم! میبینم که نه خیر اتفاقا آدم دلش میخواد ولی اینقدر مسئولیتش زیاد شده و کار داره و وظایفی که باید انجام بده که اصلا وقت نمیکنه بخواد کمی هم به خواسته هاش فکر کنه و دنبال علایق سرگرم کننده ش بره.

هنوزم این خونه 200 تا در روز حدودا بازدید داره حالا کمی بیشتر یا کمتر و همین به من انرژی میده که بنویسم و بیام و سر بزنم اگرچه از دوستان قدیمی عزیز و از کامنت هاشون خبری نیست و طبیعی هم هست چون من نیز به کلبه های اونها سر میزنم ولی وقت کامنت گذاشتن ندارم. و اگرچه دوستان هرگز از دل آدم بیرون نمیرن و فراموش نمیشن و با خاطراتش آدم زنده هست و زندگی میکنه.

این خونه رو دوست دارم به خاطر آرامشش به خاطر اینکه یادآور روزهای آرام و بعضا پرتلاطم گذشته هست. به خاطر اینکه من رو یاد روزهایی میندازه که پر از آمال و آرزو بودم و الان به خیلی هاشون به خواست خدا و با تلاش خودم رسیدم و خیلی هاش رو هم بهش نرسیدم و البته دیگه آرزومند هم نیستم چون آدم به یک سنی که میرسه (حالا نه همه آدمها ولی ما که اینه وضعمون) دیگه آرزو داشتن رو دوست نداره و ترجیح میده واقعیت ها رو ببینه و به واقعیت ها اهمیت بده و اصلا راه و مسیر رو بره جلو تا ببینه انتهاش به کجا ختم میشه و از قبل آرزویی نکنه و اینکه کلا آمال و آرزو دیگه برای من یک چیزی شبیه لطیفه و جوک هست.

و دیگه اینکه خیلی خسته هستم و خیلی کار دارم و خیلی وقتم پره و در عین حال خیلی دارم تلاش می کنم بلکه به یه نقطه ای برسم که آرامش توش باشه و آرامش و آرامش.


93/8/25
9:23 عصر

خسته

بدست قصر شیرین در دسته

بسم الله الرحمن الرحیم

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

پی نوشت:

ااون قدیما که بسیج و بسیجی رو مد بود، میگفتن بسیجی خستگی را خسته کرده

الان ها، کارت بسیج فعالمون تمدید نشده، پایگاههای بسیج خوابیده، خستگی هم مارو خسته تر کرده

آنم آرزوست

یا علی ع


93/6/26
8:27 عصر

شروعی تازه

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشته های شخصی، شروعی تازه

بسم الله الرحمن الرحیم

قریب به یک سال هست که این کلبه ی ارزشمند من، به روز نشده است.

دلایلش بماند که مجال و صلاح گفتنش نیست.

خیلی با خودم کلنجار رفتم و فکر کردم که خانه ی قلمم را عوض کنم ...اما به نتیجه نرسیدم.

شاید یک دلیلش خواننده های ثابت آشنا و ناآشنای وبلاگم باشد و یا نوای اندوهناک و پرمفهوم این خانه و هدر و نوشته های آرشیوی قدیمی که خودم خیلی دوستشان دارم.

دلیل قطعی دیگرش خسته شدنم از اثاث کشی است و ترجیح میدهم باز هم همینجا ادامه دهم.

دوباره دانشجو شدیم و اصلا انگار دانشجو شدن با نوشتن ارتباط تنگاتنگ دارد.

حرفهایی هست که باید زد و یک نریبون آزاد می خواهد برای نگاشتن و شنواندن!

گمان می کنم دوباره نیازم به نوشتن بیدار شده و باز هم در همین خانه خواهم نوشت.

ان شاء الله



92/9/16
3:56 عصر

نگاری

بدست قصر شیرین در دسته

بسم الله الرحمن الرحیم

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد                             بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش                    عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد

باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم                                 آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او                          اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد

در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم                     بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد                  ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد

بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر                        سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

جام مینایی می سد ره تنگ دلیست                         منه از دست که سیل غمت از جا ببرد

راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است                     هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد

حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار                           خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد


<      1   2   3   4   5   >>   >