سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/11/20
10:28 عصر

حضرت کن فیکون...

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله الرحمن الرحیم

کلی کار انجام نداده داشتم که همه را باید در همین یک هفته انجام می دادم و جسمی که نمی کشید و زمانی که نمی رسید و کم بود. هر طور حساب می کردم برنامه ام سر و سامان نمی گرفت. درست همان زمانی که فکر می کردم ای کاش به روزهای هفته سه روز دیگر اضافه می شد یعنی هشت شنبه، نه شنبه و دهه.البته دیگر هفته نبود، می شد دهه!.  درست همان زمان که مغزم دیگر به جایی قد نمی داد و احساس درماندگی می کردم. درست همان زمان، یکی یکی کارها ردیف شد و می رفت کنار. و من با حیرت و متعجب نظاره می کردم امر حضرت کن فیکون را. همه کارها یکی یکی انجام می شد. بعضی هم به موعد مقرر خودش موکول می شد. فکرهایی که از سرم می گذشت: فکر پیش نکن که پس نیفتی.! ای بنده بی چشم و رو باز هم شکرش را نکن.! خدایا کاش یک حاجت دیگر ازت خواسته بودم.! طلبکار هم شدی؟ شکرش را بکن.! خدایا خوب شد هفته ات هفت روز بیشتر نیست، خوب شد دهه نیست.! اول و آخر بنده آدم بشو نیست.  همیشه طلبکار و چشم سفید است.! (نقطه سر خط بنده ها ته خط!!)

پی نوشت:
همین الانش هم دو شیفت هفته را دوندگی کردیم ولی لاقل اضافه تر از دو شیفت ها به بعد موکول شد.!


89/10/24
3:13 عصر

شیوه صحیح زندگی، حال را دریابیم.

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، زمان حال

بسم الله الرحمن الرحیم

اکثر ما آدمها، همیشه به دنبال آنچه نداریم می گردیم. همین مساله باعث می شود که به طور مداوم، دچار استرس، ناراحتی، افسردگی و نارضایتی باشیم. این شیوه، از غلط ترین شیوه هایی است که می توان برای زندگی کردن، انتخاب کرد. انتخابی برای زندگی کردن است که خداپسندانه هم نیست. استناد میکنم به آیه ای از سوره مبارکه بقرة که خداوند در قرآن می فرماید: و عسی ان تکرهوا شیء و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیء و هو شر لکم(آیه 216). شیوه ی صحیح اندیشیدن و زندگی کردن این است که انسان همان نعماتی را که خدا به او داده است قدر بداند.

اکثر ما، آنچه را که داریم نمی بینیم و پیوسته به دنبال نداشته های زندگیمان هستیم. و جالب تر آنکه حتی برای به دست آوردن آن نداشتن ها تلاش آنچنانی هم نمیکنیم. فقط به جای خالی اش فکر میکنیم و برای خود جنگ اعصاب و ناراحتی و سردرگمی درست میکنیم. هر زندگی مشکلی دارد. در زندگی های مختلف، نوع مشکل و توان فرد برای مقابله با مشکلات زندگی اش متفاوت است. و درجه سختی و آسانی مشکلات هم با هم فرق دارند. گاهی به راحتی می توان از پسِ مشکلی برآمد و گاهی به سختی. در هر صورت آنچه مهم است و معقول به نظر می رسد این است که: گذشته ها که گذشت و رفت. آینده هم که هنوز نیامده و به یقین و با قدرت می گویم که انسان از ثانیه ی بعدی خود هم بی خبر است. پس عاقلانه اش این است که حال را دریابیم.

و ادراک حال، معنی کلی و گسترده اش در این خلاصه می شود که قدر تک تک نعمتهایی که داریم را بدانیم و بگردیم ببینیم چگونه می شود با استفاده از همین نعمت ها صحیح تر، آرام تر و خداپسندانه تر زندگی کرد. غصه نداشتن ها را خوردن، فکر به گذشته و حسرت بردن و غوطه ور بودن در هر زمانی به جز حال، باخت محض است. زمان حال را دریابیم و شاکر نعماتی که همین حالا داریم، باشیم و از آنها بهره بگیریم.


89/10/13
7:29 عصر

امتحان یکی، دو تا، سه تا....بسه دیگه!

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، امتحان

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا اینجوری که تو داری با من برخورد می کنی...من در این حد نیستم خودتم میدونی. امتحان یکی دو تا سه تا. بابا امتحان چند تا پدرم درومد. اگه امتحان میگیری خودت تواناییشو بده. خیلی خسته ام. اینقدر که ترجیح میدم سکوت کنم. سکوت...سکوت... نه از آنها که بالاترین فریاده...سکوت واقعی. حرفی ندارم بزنم. فقط سکوت...


89/9/29
6:49 عصر

معلم هم معلم های قدیم.!

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، سر کلاس

بسم الله الرحمن الرحیم

سر کلاس چهارتایی هماهنگ کرده بودند سر به سر معلم بگذارند. یک دفعه با هم همزمان سرفه می کردند. همزمان صدای شکستن مفاصل انگشتانشان بلند می شد. یا همزمان با هم یک خط از درس را بلند می خواندند. بسی مشعف شدیم.!

پی نوشت:
معلم هم معلم های قدیم. معلم های امروزی یا اصلا به روی دانش آموز نمی آورند و نتیجه این می شود که بچه از رو می رود و آن همه زحمات و هماهنگی هایشان به باد فنا می رود. و یا همزمان با شیرین کاری بچه ها، خنده اش می گیرد و باز تو ذوق بچه می خورد که نتوانسته معلم را عصبانی یا اذیت کند.


89/8/30
1:19 عصر

حاشیه یا اصل؟

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله

آنقدر به مطلب کوتاه زیر عکس بلاست وبلاگ، گیر دادند تا آخر مجبور شدم نوشته ام را عوض کنم. حدس می زنم تا چند وقت دیگر از آن متن کوتاه اثری باقی نماند؛ یا اینکه کلا به متن دیگری تبدیل شود.! فقط از مخاطب یک سوال دارم.! چرا به جای توجه به حاشیه و عکس و جزئیات، اصل مطالب را نمی خوانید و در بخش های مفیدشان تامل نمی کنید.؟!

پی نوشت:
_متن کذایی خیر سرم به قلم طنز بود که الان دگر به جز جمله آخر چیزی از آن باقی نمانده که یحتمل این هم باید حذف شود.
_پراکندگی سه مطلب امروز، هم به دلایلی از شلوغی افکارم نشات میگیرد.!


89/8/22
9:42 عصر

با استاد یا بی استاد، مساله این است.!

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله

دنبال انجام دادن اعمال عجیب نیستم. عجیب از نظر خودم. غیرمعمول از نظر خودم. منِ عوام الناس، اگر فقط انجام واجبات و ترک محرماتم را به جا بیاورم؛ از خوشحالی بالی در می آورم که با آن تا بهشت بتوان پرواز کرد. در همین یک قلم اولیه هم مانده ایم. بعد هم اساتید می گویند که به آنچه می دانید عمل کنید. به آنچه می دانیم هم که اصلا وقت نمی شود حتی فکر کنیم چه برسد به عمل. خدایا سرنوشت من و امثال من چه خواهد بود. خیلی ها در این دنیا دنبال استاد و درس و سلوک معنوی هستند و زیر نظر استاد به جلو می روند. بعضی ها هم واقعا این امکان را ندارند. عاقبت امر چه می شود. سوالی است که واقعا مدت مدیدی است در ذهنم می چرخد. زندگی با استاد یا بی استاد، مساله این است.

البته منابع عبرت آموز و موعظه دهنده بسیارند در این زمانه. اما...اما..

 


89/8/17
7:40 عصر

بهار فعالیت های مجازی

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، فعالیت مجازی، رسانه، اینترنت

بسم الله
هر امری بهاری دارد و من حس می کنم بهار فعالیت آنچنانی در جامعه مجازی برایم تمام شده است. کما اینکه اکثر همسن و سالانم هم ظاهرا خواسته یا ناخواسته بهار فعالیت های مجازیشان سرآمده است. به وبلاگ هر کدام از بچه های قدیمی و فعال که سر می زنم حضورشان کمرنگ شده و فعالیت رسانه ای بچه ها در مسنجرها هم بسیار کمرنگ شده است. تا سن 25 سالگی واقعا دنیا طور دیگری با ساکنینش تا می کند. از مرز 25 که می گذری کلا دنیای دیگری به رویت در باز می کند. تا قبل از سن 25 سالگی فکر می کنی خیلی آدم حسابی هستی و ضمنا خیلی هم آرزوهای دور و دراز در سر می پرورانی. اما همین که وارد 26 بشوی انگار پا گذاشته ای به دنیای آدم بزرگ ها. اول آنچنان فشارت می دهند که یاد فشار قبر بیفتی و بعد هم که فشار را تحمل کنی و وارد دنیای بعد از فشار بشوی دیگر آن آدم سابق نیستی. همچین کمی متین تر، افتاده تر، متواضع تر، عاقل تر، متفکر تر، واقع بین تر به دنیا و ما فیها، و دقیق تر اما روان تر به مسیری که باید بپمایی خیره می شوی.
از بحث به حاشیه نزنم اصل مطلب اینکه آنقدر بدبختی و کار و فکر سرت می ریزد که دنیای مجازی که سهل است در همان دنیای واقعی هم نتوانی بیش  تر از حد زنده ماندنت نفس حتی بکشی.!  آنقدر کار سرت می ریزد که فرصت فعالیت در دنیای مجازی و حتی فعالیت های مورد علاقه غیر ضروری در دنیای واقعی، مثل یادگیری های مفید  در رشته های مختلف یا شرکت در سمینارها و برنامه های مذهبی یا فعالیت در رشته های مورد علاقه به عنوان مثال خبرنگاری، نقاشی، حفظ قرآن، و حتی ورزش و تفریح  را نخواهی داشت. علی ایحال نتیجه این است که حضراتی که هنوز پا به سن نگذاشته اند!!! و هنوز در دنیای زیبا و بی دغدغه ی کم سن و سالی به سر می برند!!! منظورم از کم سن و سال بودن، کم بودن تعداد سال های زندگی نیست. منظورم به سر بردن در سال های قبل از وارد شدن به دنیای پر دغدغه و پر مشغله و پر از سختی آدم بزرگ هاست. شاید خیلی ها نتوانند درک کنند من چه می گویم ولی همان چند نفری هم که بخوانند و کمی هم متوجه عرایض من بشوند برایم کفایت می کند.!
القصه اینکه وقتی که در جریان تند و در طوفان زندگی می افتی دیگر این تو نیستی که بتوانی بادبان کشتی زندگیت را کنترل کنی. دیگر این تو نیستی که ناخدای زندگی ات بتوانی باشی. الان یادم افتاد به آیات کثیری از قرآن مجید که خداوند در آن ها درباره کسانی می گوید که به خدا اعتقادی ندارند و در کشتی هستند و در طوفان مانده اند و مرتبا همین کسانی که کافر به خدا بودند خدا را از ته دل می خوانند و می گویند اگر ما را نجات دهی ما به تو برای همیشه ایمان می آوریم اما همین که به ساحل نجات می رسند حرف ها و قول ها و شرایطشان یادشان می رود. این قسمتش را مرتبط با این بحث می دانم که وقتی در طوفان زندگی گیر کنی اینجاست که دیگر فقط و فقط خدا را می بینی. یعنی کاملا درک می کنی که دیگر ناخدای زندگی ات نیستی و سکان زندگی تو 100 درصد به دست آفریدگارت است. تا وقتی جوانی و باد در غبغب داری گهگداری به این موضوع فکر می کنی و از کنارش می گذری. اما وقتی که در طوفان زندگی ماندی دیگر مطمئن میشوی که ناخدای زندگی ات فقط خداست و همه چیز به دست خداست.
اینجاست که با یقین قلبی و با همه وجود و تک تک سلول هایت بدون آنکه بخواهی و اراده ای داشته باشی می گویی که افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد و اینجاست که به الهی و ربی من لی غیرک  ایمان خالص و کامل می آوری.
و نکته آخر اینکه هر سنی بهاری دارد و در هر سنی که هستی اگر تنبلی کنی چند سال بعد افسوسش را خواهی خورد چرا که واقعا به فرموده امام علی علیه السلام آن فرصت هایی را که از دست می دهی مانند ابر می گذرند و هرگز باز نخواهند گشت. و فرصت انجام و یادگیری هر کاری در بازه زمانی مختص به خودش است. و لیـــــس للانســان الا مــا سعــــــــی.
پی نوشت:
*ماهی را هر وقت از آب بگیری می میرد.
*و برای خوردن، ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. خود دانی!
*چه ربطی داشت به بحث؟! نقطه.

89/8/5
1:5 عصر

تهذیب،تحصیل،ورزش.

بدست قصر شیرین در دسته کلام نورانی سید علی، فرمایشات حضرت امام خامنه ای، تهذیب،تحصیل،ورزش

بسم الله

توصیه حضرت امام خامنه ای به جوانان این است که در زندگی شان روی سه مسئله تهذیب، تحصیل و ورزش برنامه ریزی داشته باشند و به جد آن را پیگیری کنند. از سال ها پیش که آقا این اصول و روش کلی زندگی را مطرح فرمودند، زیاد روی این سه موضوع متمرکز شده ام.  اما به ندرت توانسته ام هر سه را با هم اجرا کنم. در یک نگاه کلی می توان با جدیت گفت که کسانی برای حضور در زمان ظهور حضرت امام مهدی (عج) آمادگی دارند که در زمان غیبت ایشان روی این سه گزینه کار کرده باشند. اگر تهذیب نفس نداشته باشیم در زمان ظهور احتمال سقوط می باشد و اگر هم حق را بپذیریم احتمال اینکه از ضعف ایمان که ناشی از عدم تهذیب است به یاری حضرتش نرویم و تلاش های او و یاوران و اصحابش را به نظاره بنشینیم، زیاد است.

تحصیل و علم مفید که همان علمی است که حضرت امام علی علیه السلام در خطبه همّام می فرمایند: علم النافع، آن هم بسیار لازم و مورد نیاز است برای یاری امامی که بعد از قرن ها به پا می خیزد تا مستکبران و طاغوتیان را سر جایشان برای همیشه بنشاند. در آخر هم ورزش است که هم در کنار بقیه جنبه های زندگی، نشاط و قدرت جسمی و روحی لازم برای ادامه را می دهد و هم از نظر جسمی برای زمان ظهور، و حضور در عرصه های سخت جنگ و یا پشتیبانی در جنگ، بسیار موثر است.

باز هم طبق معمول دنبال برنامه ریزی برای به اجرا درآوردن این سه اصل هستم. سه اصل بسیاری کلی که هر یک شامل زیر مجموعه های زیادی است و از همه سخت تر تهذیب است و بعد تحصیل، ولی ورزش را اگر شروع کنی، انشاءالله دیگر در ادامه راه سختی ندارد. فَلیَتَوَکَّلِ المُتَوَکِّلون.


89/8/4
12:23 صبح

من و همایش های دانشگاه تهران و دیگر هیچ!!!

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی

بسم الله

امروز از ساعت 11 صبح تا 4 عصر دانشگاه تهران بودیم. قرار بود یک کار اداری را پیگیری کنیم. نهایتا منتهی شد به حضورمان در همایش جنگ نرم. آنجا هم که آنقدر تهویه اش بد بود که مجبور شدم بیست دقیقه بعد از ورودم، همایش را ترک کنم. ساعت 15 در تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق، همایش آرمان های فراموش شده، بود. همین که آقای سلیمی  نمین شروع به سخنرانی کرد،تلفن زنگ خورد و گفتند که شب مهمان داریم. اینجا هم مجبور شدم همایش را ترک کنم. این شد که به این نتیجه رسیدم که از همایش های دانشگاه تهران هم چیزی قسمت ما نخواهد شد.!

تنها نقطه قوت امروز، نمازی بود که در مسجد دانشگاه خواندم. اصولا نظرم در مورد مسجد دانشگاه تهران این است که مسجد بسیار مقدسی است و فضای خاصی دارد که روح را مسحور خود می کند.

هنوز هم ذهنم درگیر مسئله اشرافی گری، اختلاف سطح طبقاتی در جامعه و طرز زندگی مسئولان مختلف و نظر اسلام در این رابطه هست. هنوز هم به نظری قطعی در این رابطه نرسیده ام.

هنوز آسمان آبی است و نفسی می رود و می آید که ممد حیات است و مفرح ذات.!!!

و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم


89/7/22
3:19 عصر

سهم من از نمایشگاه رسانه های دیجیتال

بدست قصر شیرین در دسته دست نوشت های شخصی، نمایشگاه رسانه های دیجیتال، هفته پرکار بی نتیجه

بسم الله

این هفته، هفته شلوغ و پرکاری بود. یک سری از کارهایم به نتیجه نرسید و همچنان باید دنبال این استاد و آن استاد بدوم.! این درس خواندن من هم برایم قوز بالای قوز شده است. اصلا در این شرایط قصد رفتن به نمایشگاه رسانه های دیجیتال را نداشتم. اما بنابر قولی که به خانم ملاتبار سردبیر نشریه الکترونیکی چارقد، داده بودم؛ دیروز رفتم نمایشگاه تا در نشست خبری نشریه شرکت کنم. از یکی از درهای نمایشگاه وارد شدم که مشرف به غرفه شماره نزدیک به هفتصد بود.! 15 دقیقه در نمایشگاه راه رفتم تا به درب شماره 17 رسیدم. نمایشگاه نبود سونای بخار بود. از نظر تهویه افتضاح بود. زمانی که به درب شماره 17 رسیدم به سردبیر زنگ زدم گفت هر چه ایستادم نیامدی رفتم مهمان دیگری را راهنمایی کنم. خلاصه غرفه 193، پایگاه خبری تحلیلی طلبــه بلاگ.! صدا به صدا نمی رسید. نهایتا مکان برگزاری نشست عوض شد. مجددا حدود بیست دقیقه، در نمایشگاه پیاده روی داشتیم. تا اینکه آخر سر، به محل جدید برگزاری نشست رسیدیم. از خودم می پرسیدم من اینجا چه می کنم.! به قول بعضی دوستان بعد از سه سال و اندی آنهم!

پس از شروع جلسه، برخی از دوستان نظراتشان را درباره ی راه هکار هایی برای موثر تر واقع شدن نشریه دادند. من هم چند دقیقه ای مصدع اوقات جمع شدم و در آخر، سخنان پایانی توسط خانم سردبیر ایراد شد. پس از اتمام مراسم مستقیم به درب خروج مراجعه کردم تا از آن مخمصه و شلوغی نجات پیدا کنم. فقط نکته جالب اینکه در آن حین، نمی دانم چه شد که فرم عضویت در یک انجمن دانش آموزی را پر کردم.!!!!! و باز هم در راه خروج از نمایشگاه، از غرفه انجمن بسیج جامعه زنان کشور یک کتاب شعر فاطمی دریافت کردم. از همان درب کذایی که وارد شدم با نمایشگاه رسانه های دیجیتال 89 خداحافظی کردم.!

یک هفته پرمشغله با کارهای نصفه نیمه و بی نتیجه، و با یک دنیا کار انجام نشده در حال اتمام است و من تنها کاری که از دستم برمی آید این است که با خودم بگویم آخر هفته وقت استراحت است.! شاید این جمله بتواند کمی آرامم کند..

پی نوشت:

_گزارش نشست تخصصی هیئت تحریریه چارقد

_گزارش تصویری از این نشست

 


<      1   2   3   4   5   >>   >